یک نوشته از تو لابلای دفترم پیدا کرده ام و هرروز می خوانم.

این کلمات صورت تو، صدای تو، و نگاه تو را برای من زنده می کند.

بیست و سوم مهر چهارسال قبل بود. آمده بودی اینجا  پیش من.

کتابهایم روی میز بود و داشتم از آرنت و اندیشه ی اش چیزی می نوشتم، رفتم آشپزخانه چای بریزم و میوه بشورم. 

تو دفترم را نگاه کرده بودی و با مداد برایم دو بیت شعر نوشتی. 

شاید حافظ را ترجیح می دادی چون رند بود و در لفافه حرف میزد،  مثل خودت که هرگز حرف دلت را نزدی، و یکبار هم که زدی قلبم شکست.

حالا نشسته ام و در دفترم کلمات تو را دیده ام. 

حتما نمی دانی چه نوشتی. مهم هم نیست. این کلمات فقط تو را برای من زنده می کند. همین




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گمنام رمان بی وفا انجمن سپید نقد فیلم Dawn شاداب سازی مدارس هواشناسي مشهد بازی خور تعمیرات تخصصی اینورتر و درایو ABB و تعمیر سافت استارتر طرح توجيهي